شب بلند پر ستاره

پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۲۸ ب.ظ

کلاص عثطاد محرداد

تلویزیون به مناسبت عید خواننده ی مردی رانشان میداد که کت طرحدار جالبی پوشیده بود.من و پدرم مشغول تماشای تلوزیون بودیم.به پدرم گفتم: ببین چقدر کتش قشنگه واسه عید نوروز از این مدل بخرید.پدرم هم نه موافق بود نه مخالف وگفت:ببینم چی میشه. وقتی چشمم به ساعت افتاد دیدم کلاسم داره دیر میشه سریع حاضر شدم وبا مادرم راه افتادیم.در راه هم فکرم به آن کت بود.تا به حسینیه رسیدیم. 
در کلاس هیاهویی بود هر کس مشغول صحبت کردن با دوستش بود.من هم نشستم ودفترم را در دست گرفتم ومشغول مطالعه نوشته هایم شدم.همه کلاس منتظر استاد بودیم وشورو شوق داشتیم چون درس امروزمان درباره ی طنز بود.
بعد از خواندن نوشته هایم حواسم رفت به آن کت و مشغول فکر کردن شدم کم کم کلاس از آمدن استاد نا امید میشد و من در حال فکر کردن بودم که استاد با قدم های آرام وارد کلاس شد و من صحنه ی عجیبی دیدم.
بله روی کت استاد همان طرحی که روی کت آن خواننده بود ومن تعجب کردم چون فکر نمیکردم استاد اینقدر به روز باشد.
بالاخره استاد روی صندلی نشست وهمه کلاس با چهره ای جدی منتظر شروع درس بودیم ولی در چهره ی استاد یک توقع خاصی بود.کمی که گذشت استاد گفت:الان شما در ظاهر من چیزی حس نمیکنید؟
البته ظاهر استاد هم زیاد غیر قابل تصور نبود.تنها یک کت سوسولی به تن داشت با پاچه های بالا زده شلوارش ونشستن روی صندلی برعکس.با گفته شدن جمله استاد کلاس به دنبال موضوع خاصی درباره ی ظاهر استاد بود ولی هیچ کس چیز خاصی پیدا نمیکرد.
ناگهان استاد با چهره ای پراز توقع گفت:مگر نمیبینید من کتم را برعکس پوشیدم و پاچه هایم را بالا زدم وروی صندلی برعکس نشستم؟
آن موقع بود که کلاس متوجه منظور استاد شد.و همه لبخندی زدند.من هم خندیدم ولی من هم حرف واسه گفتن داشتم.آخه توی حسینیه همه چی امکان پذیره و من برای باور کردن هر کدام دلیلی داشتم.کت استاد که شبیه آن خواننده بود درباره ی پاچه های شلوار استاد هم فکر کرده بودم استاد قبل از کلاس آشپزخانه حسینیه را میشستند و پاچه های شلوار شان را بالا داده اند چون ما قبلا این پاچه های بالا زده را در استاد آجیل چی هم دیده بودیم آخر این جا همه جهادی هستند و بر عکس نشستن ایشان هم شبیه استادان دیگری بود که وقتی بحث داغ میشد بر عکس مینشستند.
در میان درس دادن استاد متوجه شدم که استاد میخواسته است یک اصل طنز پردازی را که خارج کردن از تعادل است به ما آموزش دهند اما استاد دقت نکرده بود که تعادل در حسینیه با تعادل در دانشگاه متفاوت است.
استاد برای ایجاد عدم تعادل در حسینیه باید با بیژامه یا ‍ لباس و کفش ورزشی یا لباس روحانیت و کلاه کاسکت می آمد تا ما را متعجب میکرد.  

با تشکر از زحمات استاد کوچکترین کلاس شما              

: )

  • لیلی اقبال

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی